می نویسم نامه ای و روزی از اینجا میروم
باخیال او ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید کیستی؟
شاید او بگوید لایق من نیستی
مینویسم من که عمری باخیالت زیستم
گاهی از من یاد کن حالا که دیگر من نیستم
می نویسم نامه ای و روزی از اینجا میروم
باخیال او ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید کیستی؟
شاید او بگوید لایق من نیستی
مینویسم من که عمری باخیالت زیستم
گاهی از من یاد کن حالا که دیگر من نیستم
یه وقت تنهایی ،
مرد زیر باران سیگار میکشید
زن ، پشت پنجره !!!
اما ...
نه باران مهم است ،
نه ، مرد ،
نه پنجره ، نه زن !!!
مهم ...
تنهایی است که دود میشود...
آن که میرود فقط میرود
ولی انکه میماند ...
درد می کشد...
غصه میخورد...
بغض میکند...
اشک میریزد...
و همه این ها روحش را به آتش می کشد و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد کشت آرام آرام خاکتسر می شود...
آری این است خاصیت عشق یک طرفه....
نمیدانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد ...
و اینک باران...
بر لبه پنجره احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش میدهد
تاشاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم